سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.::آخرین اخبار شیعه::.

چشم انتظار جانان

چشم انتظار جانان<\/h1>
انتظار

انسان در زندگی اجتماعی و فردی، مرهون نعمت انتظار است و اگر از انتظار بیرون بیاید و امیدی به آینده نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت و بی‌هدف می‌شود.

حرکت و انتظار، در کنار هم می‌باشند و از هم جدا نمی‌شوند؛ انتظار علت حرکت و تحرک بخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدس‌تر و عالی‌تر باشد، انتظارش نیز ارزنده‌تر و مقدس‌تر خواهد بود و ارزش مردم را باید از انتظاری که دارند شناخت:

یکی انتظارش اینست که پایان سال شود و حقوقش زیادتر گردد.

یکی دیگر انتظارش اینست که پایان سال تحصیلی برسد، مدرکی بگیرد و بوسیله آن شغل مناسبی تهیه کند.

یکی منتظر است که وضعش روبه راه شود تا خانواده تشکیل دهد و همسری اختیار کند و از تنهایی خود را خلاص سازد.

یکی منتظر است درآمدش بیشتر شود، خانه شخصی، ماشین سواری و ... خریداری کند، یا اگر همت و نظرش بلند باشد، بیمارستان، مسجد، مدرسه، کتابخانه و ... تاسیس کند.

یکی انتظار دارد در فلان مناقصه و یا مزایده برنده شود.

خلاصه همه منتظرند، کاسب، صنعتگر، کشاورز، باغدار، معلم، پدر و مادر همه منتظرند، بلکه ملتها و جامعه‌ها و حکومتها نیز منتظرند.

لذا قرآن کریم نیز می‌فرماید:

«قل کل متربص فتربصوا ؛ بگو همه منتظرند، پس منتظر باشید.» (طه/135)

اگر انتظار در این دنیا از بشر گرفته شود، دیگر ادامه حیات برایش بی‌لذت و بی‌معنی است. انتظار است که زندگی را لذت بخش، با روح و بامعنی می‌سازد و شخص را به زندگی علاقه‌مند می‌نماید. پس همه جهان، همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشیبی سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نیستی وارد نشده‌اند، منتظرند و باید منتظر باشند.

اسلام و انتظار:

اسلام که تعلیمات و هدایتهایش بر اساس فلسفه عمیق و صحیح اجتماعی و واقعی قرار دارد، اصل انتظار و نگاه به سوی آینده را پشتوانه بقای جامعه مسلمان و محرک احساسات و مهیج روح فعالیت قرار داده است و انتظار آینده بهتر و عصر فتح و گشایش و فرج را برترین اعمال شمرده است و رهبر عظیم‌الشان آن، انتظار فرج را افضل اعمال امت خود معرفی فرموده است.

فلسفه انتظار به عنوان یک عامل و ماده حیاتی مهم در تمام ادیان آسمانی وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنها بوده است.

این انتظار، شخص را محکم و مقاوم، با اراده و نفوذ ناپذیر، مستقل و شجاع و بلند همت می‌سازد.

این انتظار لفظ نیست، گفتن نیست، عمل است، حرکت است، صبر و شکیبایی و مقاومت است.


آیت الله العظمی صافی گلپایگانی؛ کتاب امامت و مهدویت ؛ با اندکی تصرف


مشاهده چشم انتظار جانان

چند تصویر از وفات حضرت زینب(س)




























تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

  تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س 

 تصاویر ویژه رحلت حضرت زینب س


مشاهده چند تصویر از وفات حضرت زینب(س)

حضرت زینب علیهاالسلام در یک نگاه

حضرت زینب علیهاالسلام در یک نگاه<\/h1>


پر رفت و آمدترین خانه «محله بنی‌هاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظه‌شماری می‌کردند، و دل خوش می‌داشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسه‌های محبت را بر گونه‌های عطر آگینش نثار گردانند.

پس از یک سکوت تقریباً کوتاه، موج شادی در فضا اوج گرفت، و همه با خبر شدند که از دامن زهرا علیهاالسلام، دختر بزرگواری چهره به‌جهان گشوده است.

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد. او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.

آری، در پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. (1) مادر، سومین فرزند خود را به دنیا آورد، و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.

رسم خانواده‌ علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نام‌گذاری نوزاد خود را به‌بزرگِ خانواده واگذار می‌کردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم به‌جهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود، و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد، و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسه‌ها به گونه‌اش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.


مادر زینب علیهاالسلام

مادر زینب، فاطمه زهراست- محبوب‌ترین دختران پیامبر نزد آن بزرگوار- کسی که از نقطه نظر خلقت و خصلت شبیه‌ترین افراد به پیغمبر است و خداوند به او امتیازاتی بخشیده، کسی که حلقه‌ پیوند رسالت و امامت است و از دامن پاک او، درخت سلاله‌ پیامبر شاخه و برگ می رویاند، و میوه‌های شیرین اهل بیت(ع) را به بوستان تاریخ تقدیم می‌دارد.
کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

آری، مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین.»(2)

فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.


پدر زینب علیهاالسلام

پدر زینب، علی بن ابیطالب(ع) - پسرعمو و وصّی رسول خدا - اولین کسی است که در کودکی به پیامبر ایمان آورد و اسلام را پذیرفت. او در میان «قبیله‌ قریش» شجاع‌ترین، دانشمندترین و جوانمردترین افراد بود.

آری، علی بن ابیطالب پدر زینب در قضاوت و زهد، در سخاوت و پرهیزکاری، در اصالت و بزرگواری، و در مقام بلند ایمان و شرافت، بلند‌مقام‌ترین یاران پیامبر و امت اسلام است.

و چرا سخن خود پیامبر(ص) را در باره علی(ع) زمزمه نکنیم و کلام آن بزرگوار پس از پیوند ازدواج او با فاطمه(ع) را که برای دفع وسوسه‌های کارشکنان، خطاب به فاطمه بیان فرمود، مد‌ نظر نداشته باشیم؟

پیغمبر(ص) به فاطمه فرمود:

«زوجتک خیر امّتی، اعلمهم علما، و افضلهم حلماً، و اولهم سلماً.»(3)

دخترم! مطمئن باش که تو را به ازدواج کسی درآورده‌ام که، بهترین افراد امت من است، زیرا از لحاظ دانش از همه عالم‌تر، و در قلمرو حلم و پایداری از دیگران مقاوم‌تر است، و به هر حال علی(ع) اولین مردی است که ایمان آورد، و در برابر خدا و اسلام تسلیم شد.


جدّ و جده مادری

جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او «خدیجه بنت خویلد» می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد:

«هی اوّل امراة تزّوجها، و اوّل خلق الله اسلم باجماع‌ المسلمین، لم یتقدّمها رجل ولا امراة، کانت یذعی فی الجاهلیّة الطّاهرة.»(4)؛ خدیجه اولین زنی است که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین انسانی است از زنان، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شد.

مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین»؛ فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.

پیامبر عالیقدر اسلام هم فرموده است:

«بهترین زنان جهانیان: مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه(ع) دختر محمّد است.»(5)

تاریخ هم درباره «خدیجه کبری» گواهی می‌دهد:

«کانت خدیجة وزیرة صدق علی‌الاسلام، کان یسکن الیها.»(6)؛ خدیجه پیوسته وزیر و پشتیبان و کمک‌‌کار صادق و درستکاری برای اسلام و پیامبر بود، و به‌هنگام مشکلات و کارشکنی‌های دشمنان برای رسول خدا، مایه‌ سکون و آرامش قلب او محسوب می‌شد.


جدّه پدری زینب

جدّه پدری زینب کبری، فاطمه، دختر «اسد ‌بن هاشم بن بعد مناف» که همسر «ابوطالب» عموی رسول خدا(ص) و مادر علی(ع)، طالب، عقیل و جعفر، است. فاطمه نخستین زن از «بنی هاشم» است که به همسری مردی از بنی هاشم درآمد، و نیز اولین زن هاشمی است که برای مرد هاشمی فرزند زایید، و هم اولین زن هاشمی است که فرزند وی خلیفه اسلام گردید.

فاطمه در مکّه به‌حضور پیامبر رسید، و اسلام آورد، و سپس به «مدینه» هجرت کرد، و به‌خاطر محبّت‌ها و فداکاری‌هایی که در حق رسول خدا روا داشته، آنقدر مورد احترام و تکریم پیغمبر(ص) واقع شد که، وقتی در مدینه از دنیا می‌رفت، پیامبر را وصیّ خود قرار داد، و آن حضرت هم وصیّت فاطمه را پذیرفت و آنگاه بر جنازه او نماز خواند، و در قبر گذارد، و پیوسته از فاطمه با خیر و نیکی یاد می‌کرد. (7)


جدّ پدری زینب(ع)

ابوطالب بن عبدالمطلب که نام او «عمران» گفته شده، عموی بزرگوار پیغمبر اسلام، و جدّ پدری زینب کبری است، بلکه باید ابوطالب را پدر پیامبر دانست، زیرا وقتی مادر پیغمبر، ایشان را باردار بود، عبدالله پدر بزرگوار او از دنیا رفت، عبدالمطلب جد پیامبر هم در حالی که نوه‌اش هفت‌ساله بود، چشم از جهان فرو بست، و در نتیجه نگهداری و پرستاری پیغمبر به عهده ابوطالب قرار گرفت، و او در این راه نهایت مراقبت و فداکاری را به خرج داد.


جد اعلای زینب(ع)

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد.(8) او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.
جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او «خدیجه بنت خویلد» می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد: خدیجه اولین زنی است که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین انسانی است از زنان، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شد.

«یعقوبی» می‌نویسد: عبدالمطلب جدّ رسول‌الله بود، و او را نگهداری و پرستاری می‌کرد، سالار قریش بود و رقیبی نداشت، و خداوند بزرگواری را به‌غیر از او به احدی نداده بود، از چاه زمزم در مکه، و ذوالهرم در طائف سیرابش کرده بود، قریش در امور مالی خود او را داور قرار می‌دادند، و او در قحطی و گرسنگی، مردم را خوراک و تغذیه می‌داد، تا آنجایی که پرندگان و حیوانات صحرا هم از خوان کرم او بهره‌مند می‌شدند.(9)


وفات و مرقد حضرت

در تاریخ وفات و مدفن حضرت زینب علیهاالسلام اختلاف است. همانطور که در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه هم اختلاف است. در هر حال به احتمال قوی آن حضرت در پانزدهم رجب سال 62 هجری رحلت نمود و به نقل از کتاب "اخبارالزینبیات" در مصر خانه مسلمة بن مخلد الانصاری دفن گردید. و عده کثیری از مورخین این خبر را قبول دارند.

و گروهی می‌گویند: زینب مدفون در شام، زینب صغری است؛ چنانچه روی سنگ قبرش ترسیم شده است و زینب کبری در مصر از دنیا رفت. (10)


پی‌نوشت‌ها:

1- بانوی زینب کبری، ص10 و 84؛ زندگانی حضرت زینب، ص 10؛ بطلة کربلا، ص 17.

2- اسدالغابه، ج 5، ص 522؛ بحارالانوار، ج 43، ص 130.

3- کترالعمال، ج 13، ص 135؛ شرح نهج‌البلاغه ابنابی الحدید، ج 4، ص94؛ بحارالانوار، ج 43، ص 130.

4- اسدالغابه، ج 5، ص 434.

5- همان مأخذ.

6- همان مأخذ.

7- بطلة کربلا، ص 25.

8- بطلة کربلا، ص 26.

9- تاریخ یعقوبی، ج2، ص 11؛ تاریخ پیامبراسلام، ص 47.

10- سیمای حضرت زینب (س)، محمدمهدی تاج لنگرودی ص 208 .



مشاهده حضرت زینب علیهاالسلام در یک نگاه

مختصری از زندگی امام علی علیه السلام

مختصری از زندگی امام علی علیه السلام<\/h1>
حضرت علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام بنابر مشهور، روز سیزدهم ماه رجب، سى سال بعد از عام الفیل، در شهر مکه معظّمه، در میان کعبه الهى دیده به جهان گشود و با نور طلعتش، جهانى تاریک را روشنائى بخشید.

در اولین مرحله‌اى که حضرت رسول صلوات الله علیه، قنداقه این نوزاد مبارک را از مادرش تحویل گرفت، نوزاد با زبان فصیح خواند:

"بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ الَّذینَ فى صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ..." (سوره مؤمنون/ آیه 1) ؛ به نام خداوندى که بخشنده و مهربان است، همانا آن مؤمنینى که در هنگام به جا آوردن نماز، خاشع باشند؛ رستگار و سعادتمند خواهند بود.

حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله در مقابل، به او فرمود: یا على! بدان که مؤمنین به وسیله تو رستگار خواهند شد.

نام: على (نام آن حضرت به عنوان علىّ مرتضى به ترتیب حروف أبجد: 110، 1450 مى‌باشد.) " سَلام اللهِ علیهِ یَوم وُلِدَ، وَ یَوم استُشهدَ و یَوم یُبعثُ حیّا. "

کنیه: ابوتراب، ابو الائمّه، ابوالحسن و ... .

لقب: امیرالمؤمنین، یعسوب الدّین، یعسوب المؤمنین، قائد الغرُّ المحجَّلین، امام المتّقین، سیّد الاوصیاء، اسدالله، مرتضى، حیدر، أَنزع، قَضْم، وصىّ، ولىّ و ... .

پدر: عمران عبدمناف معروف به ابوطالب.

مادر: فاطمه بنت اسد، نوه هاشم، اولین زن هاشمیه‌اى که با مرد هاشمى، ابوطالب ازدواج کرد؛ و چون در پرورش حضرت رسول دخالت داشت، حضرت او را به عنوان مادر خطاب مى‌نمود.

نسبت امام على بن ابى طالب، با سى واسطه همانند رسول گرامى اسلام، به حضرت آدم صلوات الله علیهم مى‌رسد.

نقش انگشتر: حضرت داراى چهار انگشتر بوده است، که بر هر کدام نقش مخصوصى حکّ شده بود.

دربان آن حضرت را سلمان فارسى و قنبر نام برده‌اند.

اولین کسى که به نبوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آورد، على علیه السلام بود، که در سن هفت سالگى با آن حضرت نماز جماعت خواند.

آن بزرگوار در تمام جنگ‌هاى زمان حضرت رسول غیر از جنگ تبوک، مشارکت داشت و بیشترین پیروزى‌ها به دست برومند و تواناى آن حضرت نصیب اسلام و مسلمین گردید.

طبق نقل ابن عساکر: جنگ بدر توسط امام على علیه السلام در سن 20 سالگى به نفع اسلام و مسلمین به پایان رسید و نیز مکه توسط حضرتش در سن 28 سالگى فتح گردید.

پس از رحلت حضرت رسول صلّى الله علیه و آله جنگ‌هائى بر علیه اسلام و بر علیه آن حضرت توسط منافقین و مخالفین به وقوع پیوست، که مهم‌ترین آنها سه جنگ به نام‌هاى: جمل، صفّین و نهروان مى‌باشد.

جنگ جمل در ماه جمادی الثّانى، سال 36 هجرى قمرى، با ناکثین، به سرکردگى عایشه، طلحه و زبیر، اتفاق افتاد. [مطابق با آذر ماه، سال 35 شمسى.]

جنگ صفین در ماه ذى الحجه، سال 36 هجرى قمرى، با مارقین، به سرکردگى معاویه، رخ داد. [مطابق با خرداد ماه، سال 36 شمسى.]

جنگ نهروان در سال 38 هجرى قمرى [مطابق با اردیبهشت ماه، سال 37 شمسى.]، با قاسطین، به سرکردگى خوارج واقع شد؛ و ایشان حدود چهل هزار نفر بودند، که با نصایح حضرت دوازده هزار نفر آنها توبه کردند و فقط 9 نفرشان از معرکه گریختند؛ و مابقى کشته شدند و از مسلمین نیز تعداد 9 نفر شهید گشت.

و به طور کلى آن حضرت هفتاد و دو مرحله جنگ و مبارزه با مخالفان و دشمنان داشته است. [آمار مذکور طبق جمع بندى صاحب کتاب ارشاد القلوب دیلمى، صفحه 219 مى‌باشد.]

حضرت در مناسبت‌هاى مکرّر و مختلف، توسط پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان اولین جانشین و خلیفه تعیین و معرفى گردید.

حرم حضرت علی علیه السلام

و در نهایت، پس از حجّة الوداع، روز هیجدهم ذى الحجّة، سال نهم قمرى [مطابق با دهم فروردین ماه، سال دهم شمسى.]، حضرت در محلى به نام غدیر خم بین مکه و مدینه به طور رسمى مطرح و منصوب به ولایت و خلافت شد.

ولى به علت‌هایى، خلافت ظاهرى به دست دیگران افتاد، تا آن که در سال 35 هجرى، پس از قتل عثمان مردم با حضرت على علیه السلام بیعت کردند و این بیعت پنج سال به طول انجامید.

امام على علیه السلام در تمام دوران عمر پر برکتش، بر جمیع علوم و فنون ظاهرى و باطنى آشنا و مسلط بود.

معجزات و کرامات بى شمارى از آن امام مظلوم، "چه در زمان حیات و چه پس از آن" واقع و صادر گردید، که اکثر دانشمندان شیعه و سنى و بلکه دانشمندان دیگر مذاهب در کتاب‌هاى مختلف خود ذکر کرده‌اند.

آن حضرت در اجراى حقّ و عدالت و قانون، و طرفدارى و حمایت از مظلومان و محرومان، همچنین مبارزه با بى‌ عدالتى و برخورد با ظالمان و چپاولگران، قاطع و سختگیر بود.

و احادیث بسیارى در شأن و عظمت آن امام مظلوم وارد شده است.

در مدت عمر شریف حضرت بین محدّثین و مورّخین اختلاف است؛ ولى مشهور 63 سال گفته‌اند، که 33 سال همزمان با پیغمبر اسلام صلّى الله علیه و آله 10 سال قبل از بعثت، 13 سال در مکه و 10 سال در مدینه بود و سى سال هم پس از رحلت آن حضرت با تحمل سختى‌ها و مصائب جانکاه به سر برد.

مدت امامت و خلافت واقعى آن امام علیه السلام، که بلافاصله پس از رحلت حضرت رسول صلّى الله علیه و آله شروع شد، سى سال به طول انجامید؛ و خلافت ظاهرى و واقعى که پس از قتل عثمان شروع گردید، تنها پنج سال بوده است.

در تعداد فرزندان آن حضرت نیز بین محدّثین و مورّخین اختلاف است، لیکن سیّد محسن امین [ أعیان الشیعه: ج 1، ص 327. ] تعداد اولاد امام على علیه السلام را 33 نفر پسر و دختر نام برده است.

شهادت و محلّ دفن: حضرت در سال چهلّم هجرى [مطابق با یازدهم بهمن ماه، سال 39 شمسى]، صبح جمعه، نوزدهم ماه رمضان، در محراب عبادتِ مسجد کوفه که یکى از چهار مسجد معروف و عظیم القدر است توسّط عبدالرّحمن بن ملجم مرادى؛ و ترغیب زنى به نام قطّامه، به وسیله شمشیر زهراگین ترور شد؛ و شب 21 همان ماه به فیض عُظْماى شهادت نایل گردید.

میسّر نگردد به کَس این سعادت                                 به کعبه ولادت، به مسجد شهادت

به کعبه ولادت، به مسجد شهادت                               به کعبه ولادت، به مسجد شهادت

و پیکر مطهّر و مقدس آن حضرت در نجف اشرف، کنار حضرت آدم و نوح علیهم السلام دفن گردید؛ و قبر آن حضرت توسط حضرت نوح علیه السلام تهیه و آماده شده بود.

نماز آن حضرت چهار رکعت است: در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید خوانده مى‌شود.

و بعد از سلام نماز، تسبیح حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها، گفته مى‌شود و سپس خواسته‌هاى مشروع خود را از درگاه خداوند سبحان تقاضا نماید.

 

منابع:

ناسخ التّواریخ، دلائل الامامة طبرى، مناقب ابن شهر آشوب، بحارالانوار، إحقاق الحقّ، کشف الغمّة، إعلام الورى طبرسى، انساب الاشراف، عیون المعجزات شیخ حسین عبد الوهّاب، تهذیب الاحکام شیخ طوسى، مجموعه نفیسه، تاریخ اهل البیت، تذکرة الخواصّ، الفصول المهمّة و ... .]


مشاهده مختصری از زندگی امام علی علیه السلام

ویژه نامه درباره ولادت اولین ستاره تابناک ولایت وامامت

ای که به عشقت زنده منم ، گفتی‌ از عشقت دم نزنم
من نتوانم ، نتوانم ، نتوانم
یا علی مولا علی مولا علی مولا
من غرق گناهم ، تو عذر گناهی ، روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر، مرا رهانی ز سیاهی‌
یا علی مولا علی مولا علی مولا
چون باده به جوشم ، در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
یا علی مولا علی مولا علی مولا
Ing

مجو غیر از علی در کعبه و دیر
که هفتادودو ملت جز علی نیست
چه باک از آتش دوزخ که در حشر
قسیم نارو جنت جز علی نیست
« ندای سبز »
مفهوم گل و معنی آب است علی:::::::::::::::::::::::::::::::::::: مضمون بلند آفتاب است علی
ای دوست تو هم مثل علی خاکی باش:::::::::::::::::::::::::::::: چون گفت نبی که بوتراب است علی
دریاست علی و جمله هستی چون جو:::::::::::::::::::::::::::::: مغز است همه علی و عالم همه پوست
در کعبه اگر علی به دنیا آمده است::::::::::::::::::::::::::::::::::: از کوزه همان برون تراود که در اوست
روزی نبود که وصف حیدر نکنیم::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: شب نیست که با یاد علی سر نکنیم
ماییم که با عشق علی خو گرفتیم:::::::::::::::::::::::::::::::::: کس را به جهان به او برابر نکنیم
دل گرچه زند دم از تولای علی:::::::::::::::::::::::::::::::::::::: اما نرسد به کنه معنای علی
خوابیده شبی به بستر محمد:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: اما احدی نخفته بر جای علی
AFSHIN 05
لا فتا الا علی لا سیف الا ذوالفقار
agha mehrdad

علی جان از تو میخواهیم که از خدا بخواهی امام زمانمان ظهور کند ما تشنه دیدار او هستیم.
agha mehrdad
علی بالا علی والا علی حق::::::::::::::::::::::::::::::::::::علی آیینه دادار مطلق
علی آن یکه میداندار تاریخ:::::::::::::::::::::::::::::::::::::: علی تنها امیر روز خندق
علی از در و گوهر ناب تر بود:::::::::::::::::::::::::::::::::::: دلش از آب کوثر آب تر بود
علی معصوم علی مظلوم علی شاه:::::::::::::::::::::::::: محمد شمس و مولانا علی ماه
علی تنهاترین مظلوم هستی ::::::::::::::::::::::::::::::::: شکایتها علی می کرد با چاه
علی را آسمانها می پرستند::::::::::::::::::::::::::::::::::: علی را عرشیان جارو بدستند
علی را بسته و با خود کشیدند :::::::::::::::::::::::::::::::: دل را در دانه ایمان شکستند
علی شهد تمام اطلسی هاست:::::::::::::::::::::::::::::: علی زیبا ترین تصویر دنیاست
AFSHIN 05
میــــلاد
فاتــح خـیبر ، نـاطق قـــرآن
عـــالـم عــلـــم اولـین و آخـرین
امیرمومنین حضــرت عـــــلـــــیعلیه السلام
مبارکـــــباد
« ندای سبز »
چشـمان عـــــلــی دو چشمه خورشید است
لبـــهای عـــــلــی لبــالـب از تـوحیــــد است
سوگنـــد بـه کـعـبـــه خـــانـــه مـــــــیلادش
اســلام مــحمد از عـــــلــــی جاویـــد است
« ندای سبز »

 


یـــا
عــــلـــــی
حـیـــدر کـــرار
مدد
ای بـارگـهت قـبـلـه گه اهـل نیـاز
وی روضـه حضـرت تـو خلوتـگه راز
در خـانـه کـعـبـه زادی و زادگـهت
شـد قـبـله مسلمیـن بهنـگام نمـاز
در یک قاب
مولا امدی ولی چقدر خسته
ان روز که تو امدی همه دیدنت اما شرم از نگاهشان می بارید
ان روز که تو اشک ریختی همه دیدن اما علمی نداشتند تا بدانند برای چه باران باران اشک می ریزی
و امروز تو همچنان اشک می ریزی ولی اینبار همه می دانیم برای
مولا
تو برای غربت ما اشک می ریزی
وقتی تو نباشی

ای بارگهت قبله گه اهل نیاز
وی روضه حضرت تو خلوتگه راز
در خانه کعبه زادی و زادگهت
شد قبله مسلمین بهنگام نماز
ای ذات خدای را تو مرآت جلی
وی نور مبین کاشف سِرِّ ازلی
در مدح تـــو این بس که نبودی دوزخ
لَواجتَمَعَ النّاسُ عَلَی حُبِّ علی
« ندای سبز »

امام على علیه السلام و دفاع از مظلوم
حلیمى بلخابی
( بمنا سبت 13 رجب )
سخن گفتن درباره على(ع), شخصیت, مقام و منزلت او, کار ساده اى نیست. شخصیتى که سراسر حوادث زندگى او با تاریخ اسلام عجین شده و اسلام به وجود چنین شخصیت عالى مقام ـ که در بطن تعالیم آن پرورش یافته است.ـ به خود مى بالد. فرازهاى مهم وحساس تاریخ اسلام حاکى از شهامت, شجاعت, ایثار, فداکارى و حق جویى انسانى است که جهان تاکنون نظیر آن را به خود ندیده و بعد از این هم نخواهد دید. به حق باید اعتراف کرد که على(ع) نه تنها در میان ما مسلمانها ارزشمند بوده و محبوبیت دارد, بلکه شخصیت نادر و استثنایى آن حضرت براى همه بشریت قابل تقدیر و ستایش است و همه خود را مدیون جوانمردى, صفا, صمیمیت و انسان دوستى او مى دانند. پس بیان ویژگى و شخصیت واقعى آن امام همام, ازتوان بشر عادى خارج است و فقط درکلام روح بخش وحى مى توان جلوه هایى از اوصاف واقعى آن حضرت را دریافت; که مى فرماید:
(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون.)(1)
کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند, اجرشان نزد پروردگارشان است; و نه ترسى برآن هاست و نه غمگین مى شوند.
آنچه که تاکنون درباره امام على(ع) ازبیان و قلم گویندگان و نویسندگان تراوش کرده, ستایش و یا اشاره هایى است به گوشه اى از ابعاد وجودى آن بزرگ مرد تاریخ و بیان زوایایى از زندگى, افکار و اندیشه انسانى که جهان به وجود او افتخار مى کند و در مقابل سخنان زیبا و نغز او که در قالب ((نهج البلاغه)) به ودیعه باقى مانده, سرتسلیم فرود مىآورد.
اکنون که در سال روز ولادت امیرالمومنین على(ع) قرار داریم, لازم است تا در قلمرو اندیشه ظلم ستیزى و عدالت پرورى آن حضرت, نگاه هرچند گذرا داشته باشیم, رفتار و دیدگاههاى ایشان را در جامعه آن روز مورد کاوش و بررسى قرار دهیم تا راه پویان حضرتش با تإسى به آن بزرگوار در جامعه قدم بردارند و دیگر از ظلم و تعدى اثرى نباشد.
حقیقت جویى و عدالت پرورى
على(ع) مرد حق و حقیقت بود و مى خواست عدالت را در جامعه پیاده کند و حقوق زیردستان را از ستمگران بگیرد, در این مسیر براى او هیچ تفاوتى بین اشخاص و افراد وجود نداشت. زیرا از منظر على(ع), غلام سیاه حبشى با فرزند دلبندش یکسان بود و باید از مزایایى یکسان در اجتماع برخوردار مى شدند. چون هدف امام ریشه کن نمودن فساد, تبعیض طبقاتى و تحقق عدالت در جامعه بود, براى همین, از ظلم و ستم تبرى مى جست و براى فرماندارانش اصول اخلاقى, راهکارهاى حکومت دارى و عدالت پرورى را یادآور مى شد. به این هم قناعت نمى کرد و بلکه رفتار آنان را با رعیت و مردم زیرنظر داشت; تا مبادا درحکومت او حقى پایمال گردد و مظلومى محروم شود.
امام(ع) در نامه به مالک اشتر نخعى, فرمانرواى مصر, این مسإله را یادآور مى شود و به او سفارش مى کند: مقدارى از وقت خود را در اختیار نیازمندان, ضعیفان و محرومان قرار بده و درهاى ((دارالاماره)) را باز بگذار, تا مردم آزادانه و بدون موانع نزد تو بیایند و مشکلات خود را باتو در میان بگذارند تا خود شخصا به کارها و گرفتاریهاى ایشان رسیدگى نمایى; چرا که من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود:
((لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متعتع))(2)
امتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت و بدون خوف و ترس نگیرد, هرگز پاک نمى شود و روى سعادت را نمى بیند.
اساس حکومت على(ع) برپایه عدالت, مساوات و ارزشهاى الهى و انسانى پى ریزى شده بود و روى همین جهت, هیچ چیز نتوانست امام(ع) را از بازگو نمودن حقیقت بازدارد. بدین لحاظ وقتى اطلاع حاصل مى کند که فرزندش امام حسن(ع) یک مقدار از عسل بیت المال را قرض گرفته است, سخت ناراحت مى شود و او را مورد سرزنش و ملامت قرار مى دهد.(3)
على(ع) در پرورش عدالت و حمایت از زیردستان در اوجى قراردارد که بدون اغماض و گذشت, اعمال و کردار خود را نیز مورد محاسبه قرار مى داد و ستمگران را مجازات مى کرد و حقوق مظلومین را به آنان باز مى گرداند و با قاطعیت فریاد مى زد:
((الذلیل عندى عزیز حتى آخذالحق له و القوى عندى ضعیف حتى آخذالحق منه, رضینا عن الله قضإه و سلمنا لله امره.))(4)
ناتوان ستمدیده در نظر من, عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من, حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم. ما در برابر فرمان خدا راضى هستیم و در مقابل امر او تسلیم مى باشیم.
امام(ع) در این فراز از سخنانش که بعد از جنگ نهروان ایراد گردیده,به بیان حالات روحى اش مى پردازد و دفاع از مظلومین را به عنوان یکى از اهداف خود مطرح مى کند و عملکرد خلفاى پیشین را که به ستم و تبعیضهاى ناروایى منجر گردیده و در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود, مورد نکوهش قرار داده و تإکید داشت: ((من در مقابل رفتار دیگران که چه کردند, هیچ گونه مسوولیتى ندارم و آنچه که من را به قبول خلافت واداشت, اجراى حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان بود. )) به خاطر این رفتار عدالت خواهانه است که امام(ع) بعد از پذیرفتن مقام خلافت, در صدد برمىآید تا حکام ظالم و ستمگر را از تصدى امور مسلمین معزول دارد و در این تصمیم خود قاطع و مصمم بود. لذا در مقابل ابن عباس و عده اى دیگر که با عزل معاویه از قدرت مخالف بودند و حضرت را به سازش توصیه مى کردند و مى گفتند: فعلا عزل معاویه به صلاح نیست, ایستاد و در جواب آن ها فرمود:
((من براى یک روز هم نمى توانم اشخاص فاسد و ناشایست را بر جماعت مسلمین حکمروا ببینم.))(5)
گرچه برخى از کوته نظران, براین رفتار امام(ع) با گماشتگان عثمان خرده گرفته اند و مى گویند: على(ع) با سیاست آشنایى نداشت و الا معاویه را فورا عزل نمى کرد و یا درشوراى شش نفره عمر سخن عبدالرحمن بن عوف را که گفت: ((باتو بیعت مى کنیم به شرطى که به کتاب خدا, سنت پیغمبر و سیرت ابوبکر و عمر رفتار کنى.)), موقتا مى پذیرفت.
اما از آنجایى که على(ع) مرد حقیقت و انسان پاک باخته بود, هدفش از تصدى خلافت جز پیاده کردن احکام الهى و احقاق حقوق محرومین نبود, تمام این اشکالات را یاوه سرایى بیش ندانسته و مى فرماید:
((لولا التقى لکنت ادهى العرب.))(6)
اگر من تقوى و حقیقت را به فرض محال, کنار گذارم, در زندگى هم از تمام عرب زرنگ تر مى شدم.
عدالت در تقسیم بیت المال
على(ع) در زمان خلافتش مى خواست جلو حیف و میل اموال عمومى و سیستم ظالمانه اى که در تقسیم بیت المال به وجود آمده بود را بگیرد و جامعه اسلامى را به مساوات و سادگى عصر پیغمبر(ص) برگرداند. این چیزى بود که اشراف زادگان قریش و ثروت مندان حجاز و صاحبان زر و زور و تزویر هرگز با آن موافق نبودند. چون مى دانستند که امام(ع) در تقسیم بیت المال همه را به یک چشم مى نگرد و نهایت سعى و تلاشش این است تا از حقوق مظلومین دفاع نماید و این شیوه را تا آخر به کار برد و تحت هیچ شرایط, عدالت را فداى مصلحت و منافع شخصى نمى کند و برخود لازم مى بیند که با همگان برخورد یکسان داشته باشد و براى همین هم, بارها رفتار آن حضرت مورد اعتراض عده اى امتیاز طلب و سودجو قرار گرفت. ولى امام(ع) در مقابل تمام این توطئه و خرده گیرىها ایستاد و از مسیر حق قدم فراتر نگذاشت و با استدلال ومنطق جواب آنها را مى داد, در این زمینه به یک نمونه اکتفا مى شود:
روزى حضرت على(ع) خراج و موجودى بیت المال را بین مسلمین تقسیم مى کرد. مرد سرشناسى از انصار جلو آمد و امام(ع) سه دینار به او داد و بعد از او, غلام سیاهى آمد. امام(ع) به او نیز سه دینار پرداخت کرد.
مرد انصارى در مقام اعتراض عرض کرد: اى امیرمومنان! این غلام من بود که دیروز آزادش کردم, تو او را با من یکسان قرار مى دهى؟!
امام(ع) در جواب آن مرد انصارى فرمود: من در کتاب خدا نظر کردم, و هیچ برترىاى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم.
((ان آدم لم یلد عبدا و لا امه ان الناس کلهم احرار.))(7)
همانا از آدم غلام و کنیزى متولد نشد, همه مردم آزادند.
بنابراین اگر در برهه اى از زمان و تحت شرایط خاص, طوق بندگى برگردن بعضى از افراد انسان بیفتد, سرانجام باید آزاد شوند و به اصل خود بازگردند.
متإسفانه این نحوه از رفتار امام(ع) در نظر مردمى که یک ربع قرن با روش ((تبعیض)) خوگرفته بودند, خوش نیامد, لذا با آن حضرت به مخالفت برخاستند و تا سرحد جنگ پیش رفتند.
علامه مجلسى در بحار, از کتاب ((دعوات راوندى)) و او هم از ((على بن جعد)) نقل مى کند و مى گوید: مهم ترین چیزى که سبب شد تا عرب از حمایت امیرمومنان على(ع) دست بردارند, امورمالى بود; چرا که آن حضرت هرگز شریفى را بر غیر شریف و عرب را برعجم ترجیح نمى داد و براى سران و امراى قبایل حساب ویژه ـ آن چنان که سیره سلاطین بود.ـ بازنکرد و هیچ کسى را به وسیله مال به سوى خودش جذب نمى ساخت, در حالى که معاویه کاملا به عکس ایشان عمل مى کرد.(8)
مبارزه با ظالم
على(ع) مشکل عمده و اساسى جامعه اسلامى را که به آن دچار شده بود, ظلم و تعدى اشراف زادگان اموى و غیره, برضعیفان و بیچارگان مى دانست و بر همین مبنا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم براى ایشان, یک اصل اساسى و مسلح به شمار مى رفت و کوچک ترین سهل انگارى و تردید را در این راستا جائز نمى دانست و مى فرمود:
((وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخزا مته حتى اورده منهل الحق و ان کان کارها.))(9)
به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم مى گیرم و افسار ظالم را مى کشم تا وى را به آبشخور حق وارد سازم, هرچند کراهت داشته باشد.
على(ع) ظلم ستیزى و مبارزه با مستکبران رایکى از وظایف حکومت اسلامى, علما, دانشمندان و روشنفکران جامعه قلمداد مى کند و به آنان یاد آور مى شود که جلو تعدى و ستم را بگیرند و مددکار مظلومان باشند و از حقوق آنان دفاع نمایند. این مطلب از گفتار آن حضرت در ((نهج البلاغه)) استفاده مى شود و از جمله در خطبه ((شقشقیه)) مى فرماید:
((و ما اخذالله على العلمإ ان لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم.))(10)
در این فراز از کلماتش با صراحت مى فرماید: من طالب خلافت و حکومت بر شما نبودم, آنچه که مرا وادار به پذیرش (خلافت و حکومت) کرد, پیمانى است که خداوند از علماى هر امتى گرفته که در برابر شکمپارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند و به یارى گروه دوم قیام کنند و با گروه اول به مبارزه بپردازند.
على(ع) انسانى حق پرست وعدالت پرور بود و روحیه حقیقت جویى و دفاع از مظلوم آنچنان در ضمیر و وجدانش ریشه دوانده بود که در آن لحظات آخر عمر مبارکش باز به یاد حقوق مستضعفان و محرومان بود. در حالى که در بستر شهادت آرمیده, به فرزندانش وصیت مى کند:
((کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.))(11)
همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید.
حق را باید گرفت
در ادوار تاریخ ملتها, همواره اغنیا, ستمگران و زورمداران باعث تضییع حقوق افراد ضعیف و بى بضاعت در جامعه بوده و آنان را به استعمار, استضعاف و بردگى مى کشیدند و قدرت بهره گیرى و دفاع از مزایاى اجتماعى, فردى و زندگى سالم را از آنان سلب مى نمودند. در حقیقت شرایط به گونه اى بود که افراد ناتوان خودشان را عاجز از مقابله و رویارویى با مستکبران مى دیدند و این امر, خود موجب پرورش و ترویج ظلم و بى عدالتى گردیده و نظام طبقاتى و ظالمانه اى را در جامعه به وجود مىآورد.
على(ع) براى از بین بردن این روند و ممانعت ازگسترش ظلم و تبعیضات در جامعه اسلامى, تنها راه رهایى و نجات را مبارزه مى دانست و مى فرمود:
((لایمنع الضیم الذلیل! و لایدرک الحق الا بالجد.))(12)
افراد ضعیف و ناتوان, هرگز نمى توانند ستم را از خود دور کنند; و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمىآید.
از تعبیر امام(ع) به ((ولایدرک الحق الابالجد)) به خوبى استفاده مى شود که حق درهرحال گرفتنى است و نه دادنى. پس هرفردى از افراد بشر اگر مورد ستم و تظلم واقع شود, وظیفه شرعى و اسلامى اش ایجاب مى کند تا در مقابل ظالمین تنها نظاره گر صحنه نباشد و بلکه ازخود واکنش نشان بدهد و ساکت ننشیند. مستضعفان و ستمدیدگان و محرومان جهان باید از این کلام زیبا و نغز امام(ع) نهایت استفاده را نموده و درس بگیرند و براى احقاق حقشان ازجامعه, جهانى متحد ویک دل شوند و به پاخیزند و قیام نمایند; به یقین بدانند که نصرت الهى شامل حال آنان خواهد شد.
دادخواهى
رسیدگى به مشکلات مردم از امور بسیار مهمى است که على(ع) برآن تإکید داشت و نهایت سعى خود را به کار مى برد تا در قلمرو حکومت او بر کسى ظلمى نرود. اگر اطلاع پیدا مى نمود, فردى و یا افرادى مورد ستم واقع شده اند, فورا اقدام مى کرد و عاملین آن را مورد عتاب و سرزنش قرار مى داد وحتى از قدرت عزل مى کرد. این نحوه از برخورد امام(ع) با افرادى که در پیرامونش گرد آمده بودند, حاکى از عشق و علاقه بیش ازحد در نهاد على(ع) براى تحقق عدالت در جامعه و از بین بردن ستم, تبعیض, حق کشى و اجحاف بود.
رفتار على(ع) با توده مردم, شاکیان و ستمدیدگان, الگوى عدل اسلامى است. زیرا هیچگاه بى نوایى را از درخانه اش نراند و بلکه باوقار و متانت به درد دل تک تک افراد و مظلومان گوش فرا مى داد و آنگاه براى دادخواهى و رسیدگى به مشکلات آنها شخصا وارد میدان مى شد. هرگاه مى شنید که ستمى توسط یکى از عمالش برمظلومى روا داشته شده, سخت برمىآشفت و از غصه این که در حکومت آن حضرت برمسلمانى یا اهل کتابى, جور و تعدى صورت گرفته است گریه, مى کرد.
نقل کرده اند, روزى ((سوده)) دختر عماره همدانى به شکایت از مردى که على(ع) او را مإمور جمع آورى مالیاتش کرده بود, به خدمت امیرمومنان(ع) رسید.
حضرت با یک دنیا عطوفت و مهر از او پرسید: کارى دارى؟
سوده شکایت خود را مطرح ساخت. على(ع) برستمى که برآن بانو رفته بود, بگریست و گفت:
بارخدایا! من آن را فرمان نداده ام تا به بندگانت ستم روا دارد و حقت را ترک گوید.
آنگاه کاغذى ازجیب خود درآورد و نامه اى بدین مضمون نوشت: پیمانه و میزان راکامل کن و به مردم چیزى را کم نفروش و در زمین فساد برپا ننما; چون این نامه من به تو برسد, آنچه را که در اختیار دارى, نگهدار تا کسى که آن را از تو تحویل خواهد گرفت, بیاید.(13)
پى نوشتها:
1 ـ بقره, آیه 277.
2 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, نامه 53.
3 - على کیست؟, فضل الله کمپانى, دارالکتب الاسلامیه, تهران, چ 3, 1343, ص 209.
4 ـ نهج البلاغه, خطبه 37.
5 ـ على کیست؟, ص 212.
6 ـ بحارالانوار, ج 41, ص 150.
7 ـ الکافى, ج 8, ص 69, ح 26.
8 ـ بحارالانوار, ج 41, ص 133.
9 ـ نهج البلاغه, خطبه 136.
10 ـ همان, خطبه 3.
11 ـ همان, نامه 47.
12 ـ همان, خطبه 29.
13 ـ بحارالانوار, ج 41, ص 119.
بلخابی

یا علی ذاتت ثبوت " قل هو الله احد " نام تو نقش نگین امر " الله الصمد "
" لم یلد " از مادر و " لم یولد " ز تو " لم یکن " بعد نبی مثلت بود " کفوا احد "
میلاد با سعادت مول الموحدین حضرت علی علیه السلام را به امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری و تمام شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنم .
فرهاد سعیدپناه
به راه عشق تو من جان به کف دارم ......به جان زهرا من عشق نجف دارم
مرغ دل ما چه خوش هوایی دارد ...............ایوان نجف عجب صفایی دارد
الحدید
یا علی جان
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو مارا خبر از عالم نیست
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
الحدید
مولا
تو از کدامین کوچه ی تقدیر ما بودی که این گونه همه را اسیر عشقت نمودی .
کجای این عالم خاکی میتوان گلی را یافت که هر چشمه ی خیالش را با نام تو سر اغاز ندهد .
تو تمام ابرهای معرفت را از آن خود کردی و دیگر هیچ کس نتوانست رکورد معرفت تو را بشکند
ولی...............
تو قهرمان مظلومیت بودی هستی و هنوز خواهی بود
تو از همان روز ورودت تمام عالم را شرمنده ی چشمهایت کردی
تو از همان روز ورودت تمام عالم را شرمنده ی چشمهایت کردی
ومن بی تو اکنون به پاس صدای تو میگریم
میلاد مظلومیت مبارک
وقتی تو نباشی


مشاهده ویژه نامه درباره ولادت اولین ستاره تابناک ولایت وامامت